اروم بلاغی

وبسایت هواداری باشگاه تراکتورسازی
بروزترين اخبار باشگاه تراکتور سازي آذربايجان مطالب جذاب و خواندنی،رشعر،رمان،دانلود کتاب،آهنگ،فیلم،عکس،آموزش کامپیوترو...

روی مخمل زرباف ساحل

قایق تنها

نارمیده هيچ کس برروی دوشش

نیست نقش پیکاری در سایه اش پیدا

درسرش رویای دریا!

قایق تنها

ميرود اين سو و آنسو

میکشد هر موج اورا از پس موج دگر

اما

ميفشارد تنگ مشتهاي ریسمان بسته بر ساحل

دستهاي خيالی اورا

جان سپردست آن قایق خسته

مانده برجا تخته چوبي چند

ای مسافر!

گر گذر کردي تو ازآنجا

پيکار سرد و غمينش را

بادو صد بدرود آهسته

به کف امواج بسپار

تا رسانندش به دریا

قایق تنها

سميرا.الف 

وباز هم روایت پیشین بازبان تکراری

والتهاب حروف حدیث بیماری

دوباره مداد نوکی مریض شد تب کرد

ودرهوای توسوخت و گرفتاری؟

چقدر گلوی خطوط دفترم خشک است

چرا نشسته ای ای یار ،دوا نمی آری؟!!

مگر لبان تو خیس نیست که روی پیشانی

گذاری و دمای شعر مرا به جوش آری؟

ببین ضربات صفحه به یادت ایستاده

طبیب توئی برای محتذرت نمیکنی کاری؟

برتو هنشینی با چون منی سخت است

ولی برای گلی چون تو لازم است کاری

چه میشود دم آخر کنار من باشی؟

میان دستهای تو جان دهم،چه پنداری!!!

شاعر :سمیرا- الف

 


آرامشم بودی

وقتی که خوابیدم

ازروی لبهایم

یک بوسه دزدیدی

یک لحظه بی عشقت

هرگز نخندیدم

احساس من شد عشق

وقتی که خندیدی

تقدیر من این بود

رفتی نفهمیدم

قلبم تپش شد باز

شاید نفهمیدی

آهسته بی عشقت

نالیدم و مردم

رفتی و بی برگشت

این بود همدردی!

گفتی که برگشتی

شاید که فکر کردم

 اینجام تو این خلوت

ای عشق چه نامردی...

شاعر:سحر رضائی

(منبع:وبلاگ آخرین قاصدک)

دلتنگم برای دلتنگیهایت

رسوا کن دلم را

روکن دستم را

برای با تو بودن

صدای قلبم ضربان میشود!

اگرخواستن را بدانی

دلت بی درنگ میشود

برای بودن

برای شنیدن

شاعر:میناافشین

تواین روزهای پاییزی

چه بی اندازه دلتنگم


تورامیخواهم ای رویا

شبی را باتو صبح کردم


خیالت هاله ای پنهان

 تواین شبهای پردردم

 

شعری از:مینا افشین

منبع:آخرین قاصدک

 


مرا با تو دگر خوابی نیست......
برو از خاطرم..... دگر حرفی نیست .......من سکوتم به تلافی همه فریادم......در دلم میشکند .......شاید این آخر دنیا باشد.......که سر آغاز من است در دل خویش.......که زند بوسه به خاک، گام هایت......... و روند از یادم....... خاطری سرد شوم........ رنگ رویا ببرم ........ و به در ماندگیم بکشم نقش حصاری محکم........ شاید این آخر افکار من است........که روان است به جان قلمم........ و بریزد چو من خسته هزاران نقشی که ندارد اثری بودن.........و مشوش بکند دلها را.........ای تو تنها،تو هزاران افسون..........من به آهستگی از یاد خیالت بروم،که نلرزد دل تو در پی رفتن من..........رنج من بی کسی و دل زدگی نیست که نیست .........رنج من بازی رنگیست که به یک رنگی خود میبالد.........و به صورت بکشد صورتک های ظریف احساس..........بی تو از کوچه ی دل تنگی ها میگذرم...........بی تو از خانه ی بی رنگی هامیگذرم...
..........................................................................................................

 

دل غم آزمودم زخم دارد
تمام تار و پودم زخم دارد
خدایا دستهای آسمان کو
که احساس کبودم زخم دارد
چنان درد آزمای مرگ هستم
که سنگ یاد بودم زخم دارد
چرا باور نداری نامه ام را
ببین بود و نبودم زخم دارد
کجایی آی طرح محو پرواز
پر و بال صعودم زخم دارد
حریم عاشقی آنجاست آنجا
ولی پای ورودم زخم دارد
گلو گاه و هجوم درد هایم
سرا پای سرودم زخم دارد

صفحه قبل 1 صفحه بعد